سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر از خدا چنانکه باید می ترسیدید، به دانشی بی نادانی دست می یافتید و اگر خدا را چنانکه باید می شناختید، با دعایتان کوهها از میان می رفتند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
آشیانه
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» داستان توسل به حضرت زهرا(س)

حکایتی عجیب در توسل به فاطمه زهرا *الهی کشته شد زهرای اطهر ... امان از دل حیدر(ع)*
در جلد هفتم گنجینه دانشمندان از مرحوم حجت الاسلام آخوند ملا عباس سیبویه یزدی نقل شده است که گفت:
من پسر عمویی به نام حاج شیخ علی داشتم که از علما و روحانیون یزد بود . یک سال آن مرحوم با چند نفر از دوستان یزدی برای تشرف به حج به کربلا مشرف شده و به منزل ما وارد شدند و پس از چند روز به مکه عزیمت نمودند . من بعد از انجام مراسم حج ، انتظار مراجعت پسر عمویم را داشتم ولی مدتها گذشت و خبری نشد. خیال کردم که از مکه برگشته و به یزد رفته است . تا اینکه روزی در حرم مطهر حضرت سیدالشهدا به دوستان و رفقای او برخوردم اصرار کردم مگر چه شده ، اگر فوت کرده است بگویید .
گفتند واقع قضیه این است که روزی حاج شیخ علی به عزم طواف مستحبی و زیارت خانه خدا ، از منزل بیرون رفت و دیگر نیامد . ما هر چه انتظار بردیم و درباره او تجسس کردیم ، از او خبری به دست نیاوردیم . مأیوس شده حرکت نمودیم و اینک اثاثیه او را با خود به یزد می بریم که به خانواده اش تحویل دهیم : احتمال می دهیم که اهل سنت او را هلاک کرده باشند . من از شنیدن این خبر بسیار متأثر شدم . بعد از چند سال روزی دیدم در منزل را می زنند . در را باز کردم ، دیدم پسر عموست . بسیار تعجب کردم و پس از معانقه و روبوسی گفتم : فلانی کجا بودی و از کجا می آیی ؟
گفت : اکنون از سزد می آیم .
گفتم : چنانچه نقل کردند تو در مکه مفقود شده بودی ، چطور از یزد می آیی ؟
گفت : پسر عمو ، دستور بده قلیان را حاضر کنند تا رفع خستگی کنم ، شرح حال خود را برای شما خواهم گفت.
بعد از صرف قلیان و استراحت ، گفت : آری روزی پس از انجام مراسم حج از منزل بیرون آمدم و به مسجدالحرام مشرف شدم . طواف کرده و نماز طواف خواندم و به منزل باز گشتم . در راه ، مردی با ریش تراشیده و سبیلهای بلند دیدم که با لباس افندیها ایستاده بود . تا مرا دید قدری به صورت من نگاه کرد و بعد جلو آمد و گفت : تو شیخ علی یزدی نیستی ؟ گفتم : چرا .
گفت : سلام علیکم ، اهلا و مرحبا ، و دست به گردن من انداخت و مرا بوسید و دعوت کرد که به منزلش بروم . با آنکه وی را نمی شناختم با اصرار مرا به منزلش برد و هر چه به او گفتم شما کیستید ، من شما را به جا نمی آورم ، گفت : خواهی شناخت ، مرا فراموش کرده ای ، من از دوستان و رفقای شما هستم . خلاصه ظهر شد خواستم بیایم نگذاشت . گفت : مکه همه جای آن حرم است . همین جا نماز بخوان و برایم ناهار آورد و من هر چه گفتم رفقایم نگران و ناراحت می شوند ، گفت : چه نگرانی ؟ اینجا حریم امن خداست . خلاصه شب شد و نگذاشت من بیایم . بعد از نماز عشا دیدم افراد مختلفی به آن منزل می آیند تا جماعتی شدند و آن شخص شروع کرد به بد گفتن و مذمت کردن شیعه ها . گفت : این شیعه ها با شیخین میانه خوبی ندارند ، مخصوصا با خلیفه دوم ، و اینها شبی را در ماه ربیع الاول به نام عیدالزهرا دارند که مراسمی را در آن شب انجام می دهند و از وی برائت و تبری می جویند و این هم یکی از آنها است و اشاره به من نمود و چندان مذمت از شیعه کرد و آنها را بر علیه من تحریک نمود که همه آنها بر من خشمناک شده و بر قتل من متفق گردیدند . من هر چه مطالب او را انکار کردم ، وی بر اصرار خود افزود و در آخر گفت : شیخ علی ، مدرسه مصلی یزد یادت رفته ؟ تا این جمله را گفت به خاطرم آمد که در زمان طلبگی در مدرسه مصلی همسایه ای به نام شیخ جابر کردستانی داشتم که سنی بود و از ما تقیه می کرد و در شب مذکور که طلبه ها جلسه جشن داشتند او به حجره خود می رفت و در را به روی خود می بست ، ولی بعضی از طلبه ها می رفتند و در حجره او را باز می کردند و او را می آوردند و در مقابل او شوخی می کردند و بعضی از حرفها را می زدند و او چون تنها بود سکوت و تحمل می کرد .
پس گفتم : تو شیخ جابر نیستی ؟
گفت : چرا شیخ جابرم !
گفتم : تو که می دانی ، من با آنها موافق نبودم .
گفت : بلی ، اما چون شیعه و رافضی هستی ، ما امشب از تو انتقام خواهیم گرفت . هر چه التماس کردم و گفتم خدا می فرماید : ((و من دخله کان آمنا)) گفت : جرم شما بزرگ است و تو مأمون نیستی .
گفتم : خدا می فرماید : ((و ان احد من المشرکین استجارک فاجره …….)))، گفت : شما از مشرکین بدتر هستید! و خلاصه ، دیدم مشغول مذاکره درباره کیفیت قبل و کشتن من هستند ، به شیخ جابر گفتم : حالا که چنین است پس بگذار من دو رکعت نماز بخوانم . گفت بخوان .
گفتم : در اینجا ، با توطئه‌چینی شما برای قبل من ، حضور قلب ندارم . گفت : هر کجا می خواهی بخوان که راه فراری نیست!
آمدم در حیاط کوچک منزل ، و دو رکعت نماز استغاثه به حضرت زهر صدیقه کبری خواندم و بعد از نماز و تسبیح به سجده رفتم و چهار صد و ده مرتبه ((یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی )) گفتم و التماس کردم که راضی نباشید من در این بلد غربت به دست دشمنان شما به وضع فجیع کشته شوم و اهل و عیالم در یزد چشم انتظارم بمانند .
در این حال روزنه امیدی به قلبم باز شد ، به فکرم رسید بالای بام منزل رفته خود را به کوچه بیندازم و به دست آنها کشته نشوم و شاید مولایم امیرالمومنین علی بن ابی طالب با دست یداللهی خود مرا بگیرد که مصدوم نشوم . پس فورا از پله ها بالا رفتم که نقشه خود را عملی کنم . به لب بام آمدم بامهای مکه اطرافش قریب یک متر حریم و دیواری دارد که مانع سقوط اطفال و افراد است . دیدم این بام اطرافش دیوار ندارد . شب مهتابی بود . نگاهی به اطراف انداختم ، دیدم گویا شهر مکه نیست ، زیرا مکه شهری کوهستانی بوده و اطرافش محصور به کوههای قبیس و حرا و نور است ولی اینجا فقط در جنوبش رشته کوهی نمایان است که شبیه به کوه طرز جان یزد است لب بام منزل آمدم که ببینم نواصب چه می کنند ؟ با کمال تعجب دیدم اینجا منزل خودم در یزد می‌باشد ! گفتم : عجب ! خواب می بینم ، من مکه بودم ، و اینجا یزد و خانه من است ! پس آهسته بچه ها و عیالم را که در اطاق بودند صدا زدم . آنها ترسیدند و به هم گفتند : صدای بابا می آید . عیالم به آنها می گفت‌: بابایتان مکه است چند ماه دیگر می آید .پس آرام آنها را صدا زدم و گفتم : نترسید من خودم هستم بیایید در بام را باز کنید بچه ها دویدند و در را باز کردند همه مات و مبهوت بودند .
گفتم : خدا را شکر نمایید که مرا به برکت توسل به حضرت فاطمه زهرا از کشته شدن نجات داد و به یک طرفت العین مرا از مکه به یزد آورد سپس مشروح جریان را برای آنها نقل کردم .

نماز استغاثه به حضرت بتول (ع)
پس از نقل این کرامت شگفت از حضرت فاطمه زهرا لازم دانستم دستور نماز حضرت فاطمه زهرا را در اینجا بیاورم تا علاقمندان نماز اولین شهیده و مظلومه عالم اسلام را در گرفتاریها بخوانند و ان شاءالله نتیجه بگیرند و نگارنده را نیز از دعای خیر فراموش ننمایند .
مرحوم محدث قمی می نویسد: روایت شده که هر گاه ترا حاجتی باشد به سوی حق تعالی و سینه ات از آن تنگ شده باشد پس دو رکعت نماز بگذار و چون سلام نماز گفتی سه مرتبه تکبیر بگو و تسبیح حضرت فاطمه بخوان ، پس به سجده برو و بگو صد مرتبه : ((یا مو لاتی یا فاطمه اغیثینی )) ، پس جانب راست رو را بر زمین گذار و همین را صد مرتبه بگو پس به سجده برو و همین را صد مرتبه بگو پس جانب چپ رو را بر زمین گذار و صد مرتبه بگو . پس باز به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را یاد کن . به درستی که خداوند بر می آورد آن را ان شاءالله .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم قربانی ( دوشنبه 87/3/20 :: ساعت 11:0 صبح )
»» لیله القدر وفاطمه(س)

لیلة القدر و فاطمه (س)

http://hassanmojtaba.mihanblog.com/

در تفسیر" فرات " از امام صادق(ع) در ذیل آیه شریفه " انا انزلناه فی لیلةالقدر" نقل کرده است که فرمود:

اللیلة فاطمة، و القدرالله ، فمن عرف فاطمة (ع) حق معرفتها فقد أدرک لیلة القدر، و إنما سمیت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها.

مراد از" لیلة" فاطمه (ع) و مقصود از" قدر " خداوند است، پس هر که فاطمه (ع) را آن طور که سزاوار است و حق معرفت او است بشناسد، شب قدر را درک کرده است. و همانا آن حضرت " فاطمه" نامیده شده است؛ زیرا مردم از شناخت او بریده شده و عاجزند.

شاید راز تشبیه فاطمه(ع) به " لیلة القدر" پنهانی و در پرده بودن معرفت و شناخت آن حضرت نسبت به مردم است مثل پنهان بودن شب قدر، و به خاطرهمین آنرا در آیه با دو حرف استفهام آورده و فرموده است:" و ما ادریک ما لیلة القدر" تا بزرگی شأن و قدر آن را بفهماند یا عاجز بودن شناخت آن را برای غیرمعصومین ثابت کند، زیرا شب قدر را غیر از معصومین (ع) نمی شناسند، و یا مقصود این است که هر کس فاطمه (ع) را آنگونه که سزاوار است بشناسد و به حقیقت معرفت او پی ببرد پرده ازمقابل چشمان او کنار می رود و جلالت و عظمت آن حضرت و فرود آمدن فرشتگان را به محضر او در آن شب می بیند، بطوری که به شب قدر بودن آن یقین پیدا می کند، و در حقیقت درک شب قدر همین است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم قربانی ( یکشنبه 87/3/19 :: ساعت 11:0 صبح )
»» روزهای غربت علی

هوالمحبوب

حکایت علی و چاههای صبور مدینه بی حضور تو



اتاق خاموش است. صدایی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه . او دختر نبی الله است ، ام ابیهاست ، بانوی بانوان جهان ، نازپروده پدر ، لطیفه ی مدینه .

او سیده اهل بهشت است، صاحب باغ فدک ، زخم خورده زخمهای کهنه کینه ، تنها یاور ولی خدا ، بی یارترین یار رسول .

زبان اسماء بند آمده است. می خواهد صدایش کند ، ولی می ترسد. سر به دیوار خانه نهاده است. تنها ، نگاهش می کند و آرام می گرید.

ولی باید او را بخواند . این خواسته خود اوست. سالها در این خانه جز امر او هیچ نکرده است. صدایش می زند:

بانوی من! جواب نمی دهد. قرار از دل اسماء فرو ریخت. بی حرکت بر جا ماند . قدرت دوباره سخن گفتنش نیست ،ولی باید صدایش کند.

فاطمه ! دختر رسول الله !  ...

باز هم جوابی نمی دهد. صدای اسماء می لرزد .مثل دست و پای لرزان زینب، اشک چشمهای حسن، تکان لرزان لبهای حسین.

اتاق خاموش است. صدائی به گوش نمی رسد. او بی حرکت خوابیده است . رو به سوی کعبه .

اسماء به طرف او رفت. پارچه سفید را کنار زد و جز هاله نیلوفری صورت زهرا و لبخند نشسته روی لبانش ، چیزی ندید.

روزی ندیده تابکنون چشم روزگار

از دور روزگار به روزگار عشق

پروانه گر ز عشق بسوزد عجب مدار

کاتش زند به خرمن هستی شرار عشق

*  *  *

امشب پرستوی علی از آشیان پر می کشد

داغ  فراق فاطمه آخر علی را می کشد

اسماء بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم

یاسم شده چون ارغوان ، وای از دلم ، وای از دلم

امشب ، اولین شب است بی حضور گرم تو. شب تاریک است. و سرد.

یتیمانت از بس گریه کرده اند خوابشان برده است. ولی من چگونه چشم بر چشم گذارم با این همه درد تنهائی ؟ هنوز کسی رفتنت را نمی داند، این گفته خود تو بود که خواستی شبانه دفنت کنیم. فردا دیگر صدای گریه ات مزاحم همسایه ها نخواهد شد.

به یاد داری که چه بی شرمانه می گفتند  به فاطمه بگو یا شب گریه کند ، یا روز. از دست گریه های بی امانش به ستوه آمده ایم . کاش فقط یک بار دلیل گریه هایت را می پرسیدند.

فاطمه جان ! مطمئن باش که دیگر نه تو مزاحم آنهائی و نه آنها مزاحم تو . خوشا به حالت که آسوده شدی از دست این مردمان بی وفا . فردا تو نزد پدرت هستی ، در بهترین نقطه ی بهشت. پیامبر که رفت، تو تنها یاور روزهای تنهایی ام بودی . ولی به یقین بهشت با تمام میوه ها و رودها و حوریانش ، برای رسول ، گوارا نبود، بی حضور تو.و تو نیز ام ابیها بودی و چگونه می توانی تحمل کنی این روزگار عجیب را ، بی حضور پدر . حال من مانده ام تنها ، با تمام این وحشت زدگان غرق در مرداب زندگی و چه عالمگیراست سیاهی روحشان . مثل امشب ، تاریک و خاموش . همه خوابیده اند و اگر می دانستند که از این پس از چه نعمتی محرومند ، به یقین نه چشمهایشان اذن ورود به خواب می داد ، نه تاب و قرار بر دلهایشان می نشست.

علی تنهاست . تنها تر از همیشه. و او چه خواهد کرد بی فاطمه ، جز پناه بردن به چاههای صبورمدینه !

*  *  *

السلام علیک یا سیده نساء العالمین

یا فاطمه ! می خواهم با تو سخن بگویم ولی نمی دانم که رویم را به کدام سو بگردانم تا تو آنجا باشی. به بقیع ، به کنار قبر پیامبر و یا به خانه ات.

و این همه سال سرگردانی ما و این همه گمنامی تو ، دلیلی است بر عظمتت . ای سیده زنان عالم . تو آن قدر بزرگی که همه کس با چشم های خودبین و دنیابین نتواند ببیند،حتی محل دفن تو را .

و این همه عصمت و حجاب و عفت در که جمع خواهد شد ، جز دختر حبیب الله ، همسر ولی الله و مادر ثارالله !!!

یا فاطمه ! امروز سالها از رفتنت گذشته است . چیزی قریب به هزار و چهار صد سال . ولی ما حکایت تو را شنیده ام و حکایت نامردان روزگارت را که قدر امانت ندانستند و پیمان شکستند و چه بد عهدانی بودند آنانکه حرمت نگذاشتند ، حریم خانه رسول را.

و مگر اینان سخن پیامبر را نشنیده بودند که : " فاطمه پاره تن من است هر که او را بیازارد ، مرا آزرده و هر که او را خشنود کند مرا خشنود کرده است . "

یا فاطمه ! قرار روزگار اینگونه برایمان خواسته است که نه از جاهلان قبل از بعثت باشیم ، نه اولین مسلمانان تاریخ ، نه الله اکبر گویان فتح مکه و نه پیمان شکنان بعد از پیغمبر. ما تابعین توئیم . تابع رسول و اهل بیت.و به یقین نه قصد عهدشکنی داریم و نه قصد آزرده کردن دل رسول. و خوب می دانیم آزردن دل فاطمه ، آزردن دل پیامبر است .

یا فاطمه ! امروز روز پر گرفتن توست.

 به ما نیز پرواز را بیاموز که از  هر سکون ، خسته ایم.

آمین...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم قربانی ( چهارشنبه 87/3/15 :: ساعت 8:0 صبح )
»» درتعزیت آفتاب(فاطمیه اول)

السلام علیک یا ممتحنه امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره... 

این روایت رو شاید اکثرا شنیده یا خونده باشید : امام صادق (ع) فرمودند : (در تفسر آیه « انا انزلناه فی لیله القدر» ) اللیله فاطمه و القدر الله . مراد از لیل فاطمه و قدر خداوند است . فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرک لیله القدر. پس هر کس فاطمه را شناخت آنطور که باید بشناسه مثل اینه که شب قدر رو درک کرده . این رو اول کار گفتم که بگم من و نوشتن از هدف خلقت کجا .«واژه کجا مقام تو ترسیم میکند.» اصلا نه من ، آیت الله سید صادق شیرازی میفرمودن: همه درکی که علما و فضلا و متفکران و دانشمندان دنیا از حضرت زهرا(س) داشتند سایه ای از حقیقته وگرنه حقیقت رو نمیشه درک کرد ، مقام والای حضرت زهرا رو نمیشه درک کرد مگر در قیامت ، اونم شاید.

احوال ذره چیست اگر کار آفتاب               از خرمن وسایل تو خوشه چیدن است . 

فاطمیه اول هم اومد ؛ آیت الله وحید خراسانی می فرمودن : سعی کنید فاطمیه ها رو هر چه باشکوه تر برگزار کنید ، یه جوری که همه بفهمند که فاطمیه اومده ، بفهمن که چه خبره . 

 اینم وظیفه من و شماست ، امر به معروفه ، اگه بخوایم سخت بگیریم بر همه ما واجبه . اصلا هر محب و هر دوستدار ائمه (ع) هر شیعه وظیفش هست که : نباید به راحتی از مناقب و مصائبی که به اهل بیت (ع) روا شده بگذره . نباید بی توجه باشه .

شیخ بهلول (ره) ، آیت الله بهاالدینی (ره) و شاید خیلی از علمای دیگه خدا رحمت کنه همشون رو این جور فرمودن‌ : «شمایی که شیعه علی بن ابی طالب هستید نباید به راحتی از کنار این مصائب علی الخصوص ، ماجرای کربلا و شهادت حضرت زهرا (س) بگذرید .» چرا ؟ یکی از دلایلش که امروزه بازار گرمی هم داره اصلا نه از همون اول بازار گرمی داشته برای مخالفان شیعه ، اینه که اگه من و تو براحتی از این جریانات و این مصائب بگذریم براحتی سوار ما میشن . همین الآن سنی ها دارن میگن که ماجرای شهادت دختر پیغمبر ، حضرت زهرا (س) افسانه هست . کدوم شهادت ؟؟!!!! اصلا دختر پیغمبر شهید نشد ، اصلا عمر میتونه روی دختر پیغمبر دست بلند کرده باشه ؟؟؟!!!!!!  یه مشت اسرائیلیات و تاریخ دروغ و بی اصل و اساس هم مطرح میکنن که نه این افسانه هست نه واقعیت . همین چند سال پیش یکی از مولوی هاشون (البته مولاهم ، نه مولوی ) به نام عبدالعزیز نعمانی یه مقاله نوشت که همه اینا رو توش نوشته بود . حالا دیگه خودتون قضاوت کنین در حال حاظر وظیفه ی ما چیه ؟ (البته همه ی علمای ما مثل آیت الله سبحانی ، آیت الله وحید خراسانی ، آیت الله طباطبایی و ... جوابشون رو دادن ولی وظیفه من و شما حفظ ظاهر است .)

امام صادق (ع) فرمودند : «نفس المهموم لظلمنا تسبیح ... » آه میکشی نسبت به ظلمی که به اهل بیت شده پات مینویسن . نفس من و تو عبادته . حالا دیگه شما تا آخرش بخونید اگه نفس تسبیح باشه پس سینه زدن ، دم زدن از اهل بیت در خلوت و جلوت ، مشکی پوش کردن ، علم زدن و ... چی هست ؟؟؟!!!

آیت الله وحید خراسانی یه جمله فرمودن که تا آخر کار من و شما برامون بسه : فرموند : « دل تمام ائمه دست حضرت زهرا (س) هست . » میدونین یعنی چی ؟ نیاز به توضیح و تفسیر نداره دیگه. فاطمیه هم که اومد ، الان وقتشه ، یه جوری رابطمون رو با حضرت زهرا (س) قوی تر کنیم . به حضرت عباس دست به دامان کم کسی نمی خوایم بشیم . این حدیث قدسی که دیگه معرف حضور همه هست که  :تمام خلقت برای فاطمه هست همه چیز بخاطر حضرت زهرا (س) خلق شده . «یا محمد لولاک خلقت الافلاک ، لولا علی لما خلقتک و لو لا فاطمه لما خلقتکما» اگه فاطمه نبود هیچ چی نبود . شما ببینید وقتی خدا میخواد اهل بیت (ع) رو معرفی کنه میگن : «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها» این خلاف اصل عادی و معمول طبیعته . جون باید از بزرگ شروع میشد دیگه باید پیغمبر رو اول میگفت خدا ولی محور اهل بیت (ع) محور اصحاب کسا حضرت زهرا (س) قرار داده شده .

امام زمان (عج) میفرمایند که :«و فی ابنه رسول الله لی اسوه» من امام زمان اسوه و الگوم تو تمام مراحل زندگی مادرم فاطمه (س) هست . من وشما خیلی اتفاق افتاده که مثلا میریم پیش فلان عالم یا فلان عارف که دستورالعمل به ما بدین ... ، خب امام زمان ما ، من دیگه چی بگم امام زمان ، بقیه الله فی ارضه از امام زمان که دیگه بالاتر نداریم ، خودشون دارن میگن اگوی من مادرم زهراست . الگو میخوای دستور العمل امام زمان رو میخوای ؟ بریم یه کم سیره حضرت زهرا (س) رو بخونیم یه کم مطالعمون رو بالا ببریم ، زندگی کوتاه حضرت چطور بوده ؟ اگه سیره حضرت زهرا رو یه ذرش رو تو زندگی پیاده کنیم به نظر شما دیگه چی میخوایم . برای همه چی برنامه دارن .

امام حسن مجتبی(ع) فرمودند که : در دنیا کسی عابد تر از مادرم نبود .

به خدا هر کدوم از این روایتها خودش دنیایی هست اگه یه کم روش فکر کنیم . امتحان کنین ببینین چی دستگیرتون میشه ، مگه روایت نمیگه یک ساعت تفکر برتر از 1000 سال عبادته . حالا ما نمیخواد 1 ساعت فکر کنیم  یک ساعت باشه پیش کش 10 دقیقه درست رو هر کدوم از این روایتها فکر کنیم ببینید چی گیر متفکر میاد .

من این رو هم بگم که ما، در زدن لازم نداریم . ما کلید داریم . کسی که مال یه خونه هست که دیگه در نمیزنه وارد بشه کلید داره با کلید وارد میشه . امام صادق از قول مادرشون فرمودن : «فرزندان من هستند، محبین من » همه ما مادرمون حضرت زهراست همه ما میتونیم مادر صداشون کنیم . مگه میشه یه مادر نگاه به فرزندش نکنه . هر چی هم میخواد بد باشه مهر مادری بالاتر از این حرفاست ، اونم مادری مثل حضرت زهرا(س) . همه ما با اهل بیتیم ، به قول آقای انجوی .

پیغمبر (ص) فرمودند : (این روایت دیگه دیوونه کننده هست) «یا سلمان! من احب ابنتی فاطمه فهو فی الجنه معی ، ای سلمان هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد پس جایش در بهشت و با من است ، و من ابغضها فهو فی النار ، هر کس هم که با دخترم کینه و دشمنی بورزه در جهنم هست ، یا سلمان حب فاطمه ینفع فی مئه مواطن ، ای سلمان حب فاطمه در صد جا سود منده و به درد محبش میخوره ، اون صد جا کجاست ؟ ایسر تلک المواطن ، آسون ترین اون صد محل ،الموت ، القبر ، الصراط و المحاسبه . فمن رضیت عنه ابنتی ... .» دیگه چی میخوایم . این همه لطف تازه من بقیه روایت رو نگفتم همین بسه . خب این از اونا مگه ما نمگیم از تو به یک اشاره از ما چهار نعل تاختن ، این اشاه هست یا یقیه ما رو گرفتن و به سمت خودشون کشوندن ، به خدا ما به ائمه احتیاج داریم ، چرا حواسمون نیست ، خب حالا ما چکار کنیم ؟

شیخ عباس قمی (ره) میگفتن من تمام اعتبار و موندگاری کتاب مفاتیح الجنانم به این خاطر بوده که من اینا رو به نیت زهرای اطهر (س) نوشتم . یه کم به زندگیامون رنگ و بوی فاطمی بدیم یه کم وجود حضرت زهرا رو تو زندگیامون لمس کنیم یه کار کنیم تو قیامت رومون بشه سرمون رو بالا بیاریم . یه کم معرفت به خرج بدیم . حرف همیشگی من ، مجالس اهل بیت رو نزاریم رو زمین بمونه .

 

من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند                خدا هر آْچه کند از توام جدا نکند

یا علی مدد- التماس دعا  



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ابراهیم قربانی ( شنبه 87/2/28 :: ساعت 8:0 صبح )
»» میلاد حضرت زینب(س)

حضرت زینب علیهاالسلام

میلاد باسعادت اسوه صبروبردباری ،الگوی حجاب وعفت،عقیله بنی هاشم وروز پرستار مبارکباد

نون والقلم نبی است ومایسطرون حسین                   طاق فلک علی است وعالم ستون حسین

خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین                     بایک قیامت است هم الغالبون حسین

                                        دراین قیام نقطه پرگار زینب است

زینب الگوی فضایل

بهترین جلوه‎گاه برای شناخت شخصیت وجودی زینب (سلام الله علیها) همان سفر تاریخی کربلا و مطالعه واقعه عاشورا و به دنبال آن خواندن داستان اسارت آن بزرگوار و همراهان او و چگونگی برخورد با ستمگران زمان است که تاریخ جزییات آن را برای ما نقل  کرده است ولی در بسیاری از موارد زندگی این بزرگوار کوتاهی کرده و در بیشترین دوران عمر پرثمر آن بانوی بزرگ اسلام در سکوت مانده است. به گوشه‎هایی از فضایل ایشان توجه کنید.

 

ایمان راسخ حضرت زینب علیهاالسلام

اولین و مهمترین خصلت آن بانو  محبت و عشق وافری است که به ذات احدیت دارد تا بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند. در مقابل ایمان و اعتقاد به خداوند همین بس که همه مصائب را برای او در راه رضای حق تحمل می‌کند و همه اینها را چون از سوی معبود است، زیبا می‌بیند. وقتی در کوفه ابن زیاد از او سوال می‌کند: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» در جواب می‌فرماید: «چیزی جز زیبایی ندیدم.» زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود. شهادت یک انسان کامل در نظر اولیاء خدا جمیل است نه برای این که جنگ کرده و کشته شده است. بلکه جنگ و قیام برای خدا بوده است. آن گاه که حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده می‌کند با تضرع در پیشگاه خدا می‌گوید: «اللهم تقبل منا هذا القربان.»

این اوج معرفت و ایمان است و عظمت روح را می‌رساند که چون در راه خداست، تحمل آن آسان است.


>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 46284
» درباره من

آشیانه

» فهرست موضوعی یادداشت ها
فرهنگی[2] .
» آرشیو مطالب
زینب امام رضا

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب